.. هَمــ آغوشـــ🤍🪐🫀 .. ←پارت۲۸۵→
- در طول سفر دیاناخیلی ارسلان واذیت کرد...حتی یه بار ارسلان ومجبور کردکه کولش کنه!!ارسلان بیچاره هم ازبس بچه مظلومی بودهیچی نمی گفت...دیانابازم اذیتش می کرد...یه روز صبح روسرش آب ریخت وبیدارش کرد...
ارسلان بازم چیزی نگفت اما...
لبخندشیطونی زدوادامه داد:
- خب هرکسیم یه آستانه تحملی داره دیگه...بلاخره کاسه صبر ارسلان لبریز شد وَ...
پوفی کشیدم وکلافه گفتم:وَ؟!!
لبخندشیطون روی لبش پررنگ ترشد...خم شدودستاش و تاآرنج کردتوآب...وا!!این چشه؟!!رسماً دیوونه شد رفت قاطی باقالیا!!چرا خم شده ودستاش وکرده توآب؟؟
وایساببینم...وقتی یکی اینجوری دستاش ومی کنه توآب وروبروی یکی دیگه وایمیسه یعنی اینکه...یعنی اینکه می خواد روش آب بریزه؟!!وای نه!!!
چشمکی بهم زدوقبل ازاینکه بتونم عکس العملی ازخودم نشون بدم،روم آب خالی کرد....همون طورکه روم آب می ریخت گفت:و ارسلان تصمیم گرفت یه گوش مالی درست وحسابی به دیانابده...
تمام هیکلم خیس شده بود...حتی توگوشامم آب رفته بود!!دیگه راهی برای فرار نداشتم پس باید می موندم وجلوی ارسلان وایمیستادم...البته منم بدم نمیومد یه ذره آب بازی کنم...
خندیدم ودستام وکردم توآب...ارسلان چند قدم به عقب رفت...به سمتش رفتم ویه عالمه آب روش خالی کردم...تمام هیکل ارسلانم خیس شده بود...
خندیدم وگفتم:من بمیرم واسه این آق ارسلان مودب،آقا،نجیب،سربه زیر،خوش تیپ،خوش قیافه،خوش اخلاق وخلاصه کاملا تیکه که انقد مظلوم تشریف داره!!
سرخوش خندیدوگفت:خدانکنه...
ودوباره دستاش وکردتوآب وشروع کردبه آب ریختن روی من...منم روش آب ریختم...انقد روی هم دیگه آب ریختیم که جفتمون خیسِ خالی شدیم...
چند دقیقه بعد ازسر ورومون شُرشُر آب چکه می کرد!!
همه هیکلم خیس شده بود...حتی لباس زیرمم خیس شده بود!!
دیگه نا نداشتم تکون بخورم...ارسلان اما انگار هنوز جون داشت!
دوباره خم شد ودستاش وکردتوآب...خواست روم آب بریزه که دستام وبه عالمت تسلیم بالا بردم...بی رمق گفتم:آقا من تسلیم...دیگه نمی تونم...بَسِه.
شیطون گفت:مطمئنی که تسلیمی؟!
سری به علامت تایید تکون دادم...
- پس یعنی شکستت وقبول می کنی؟
دوباره سرم وبه علامت تایید تکون دادم...
- واینم قبول می کنی که من برنده شدم؟؟
سرم وتکون دادم ونالیدم:
- آره بابا...آره!!
خندید...
پوفی کشیدم وروم وازش برگردوندم...درحالیکه به سمت ساحل قدم برمی داشتم،گفتم:من میرم خونه...
این وکه گفتم،یهو صدای شالاپ شالاپ آب به گوشم خورد...انگار یه کسی داشت پشت سرم می دوید...وا!!این شخص اسکل کسی نمی تونه باشه جز ارسی خره ولی آخه ارسلان برای چی داره می دوه؟!
ارسلان بازم چیزی نگفت اما...
لبخندشیطونی زدوادامه داد:
- خب هرکسیم یه آستانه تحملی داره دیگه...بلاخره کاسه صبر ارسلان لبریز شد وَ...
پوفی کشیدم وکلافه گفتم:وَ؟!!
لبخندشیطون روی لبش پررنگ ترشد...خم شدودستاش و تاآرنج کردتوآب...وا!!این چشه؟!!رسماً دیوونه شد رفت قاطی باقالیا!!چرا خم شده ودستاش وکرده توآب؟؟
وایساببینم...وقتی یکی اینجوری دستاش ومی کنه توآب وروبروی یکی دیگه وایمیسه یعنی اینکه...یعنی اینکه می خواد روش آب بریزه؟!!وای نه!!!
چشمکی بهم زدوقبل ازاینکه بتونم عکس العملی ازخودم نشون بدم،روم آب خالی کرد....همون طورکه روم آب می ریخت گفت:و ارسلان تصمیم گرفت یه گوش مالی درست وحسابی به دیانابده...
تمام هیکلم خیس شده بود...حتی توگوشامم آب رفته بود!!دیگه راهی برای فرار نداشتم پس باید می موندم وجلوی ارسلان وایمیستادم...البته منم بدم نمیومد یه ذره آب بازی کنم...
خندیدم ودستام وکردم توآب...ارسلان چند قدم به عقب رفت...به سمتش رفتم ویه عالمه آب روش خالی کردم...تمام هیکل ارسلانم خیس شده بود...
خندیدم وگفتم:من بمیرم واسه این آق ارسلان مودب،آقا،نجیب،سربه زیر،خوش تیپ،خوش قیافه،خوش اخلاق وخلاصه کاملا تیکه که انقد مظلوم تشریف داره!!
سرخوش خندیدوگفت:خدانکنه...
ودوباره دستاش وکردتوآب وشروع کردبه آب ریختن روی من...منم روش آب ریختم...انقد روی هم دیگه آب ریختیم که جفتمون خیسِ خالی شدیم...
چند دقیقه بعد ازسر ورومون شُرشُر آب چکه می کرد!!
همه هیکلم خیس شده بود...حتی لباس زیرمم خیس شده بود!!
دیگه نا نداشتم تکون بخورم...ارسلان اما انگار هنوز جون داشت!
دوباره خم شد ودستاش وکردتوآب...خواست روم آب بریزه که دستام وبه عالمت تسلیم بالا بردم...بی رمق گفتم:آقا من تسلیم...دیگه نمی تونم...بَسِه.
شیطون گفت:مطمئنی که تسلیمی؟!
سری به علامت تایید تکون دادم...
- پس یعنی شکستت وقبول می کنی؟
دوباره سرم وبه علامت تایید تکون دادم...
- واینم قبول می کنی که من برنده شدم؟؟
سرم وتکون دادم ونالیدم:
- آره بابا...آره!!
خندید...
پوفی کشیدم وروم وازش برگردوندم...درحالیکه به سمت ساحل قدم برمی داشتم،گفتم:من میرم خونه...
این وکه گفتم،یهو صدای شالاپ شالاپ آب به گوشم خورد...انگار یه کسی داشت پشت سرم می دوید...وا!!این شخص اسکل کسی نمی تونه باشه جز ارسی خره ولی آخه ارسلان برای چی داره می دوه؟!
۱۸.۶k
۲۵ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.